زندگی دوباره

ساخت وبلاگ

واقعا نمی دونم به خودم فحش بدم یا به شماها

که با اون همه رزومه و سابقه ارزشمند بازم زنگ

زدید به دانشگاه من ازشون درمورد من سوال کردید

بخدا که من نمی دونم به شما چی بگم؟! بابا شماها

حتی توی پروژه بهمن من رو مستقیم دید و باهم دیگه

کار کردیم... وای مغزم داره سوت می کشه از دست شماها

زندگی دوباره...
ما را در سایت زندگی دوباره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sanazstory بازدید : 54 تاريخ : چهارشنبه 25 مرداد 1402 ساعت: 18:55

آره من واقعا ناراحتم از نشدن، از اینکه فهمیدم

پاشده رفته شمال بدون اینکه بخواد یه تعارف

بزنه. حقیقتا دیگه حالم بهم میخوره بخوام خودم

رو انقدر کوچک کنم که توی این جمع باشم زندگی دوباره...

ما را در سایت زندگی دوباره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sanazstory بازدید : 60 تاريخ : چهارشنبه 25 مرداد 1402 ساعت: 18:55

من استرس دارم... من استرس دارم... من استرس دارمجالبه قبلا انقدر استرسی نبودم که الان استرس گرفتمامروز رفتم همون ساختمون که اون مدیر بهم گفت دهنترو ببند و جالبه کل مسیر تپش قلب و تنگی نفس شدید داشتم، به طوری که دیدم نمیتونم وارد اون ساختمونبشم و چند دقیقه بیرون ایستادم که یهوویی یاد شب قبل افتادم که بهم گفت تو کارهای بزرگی کردی دختر و همین باعث شد که خودم رو جمع و جور کنم و برمداخل... حالا هم استرس خودش رو گرفتم که دیشبتوی مهمونی اون همه حرف زدیم آیا نتیجه ای داره یا نههرچند خودش گفت نمیتونم وارد رابطه بشم و کسیرو دوست داشته باشم ولی نمی دونم چرا دلم میخوادباهاش اون مسافرت آخر هفته رو برم و ببینم چی قرار بشه زندگی دوباره...
ما را در سایت زندگی دوباره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sanazstory بازدید : 43 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1402 ساعت: 17:55

واسه اولین بار توی زندگیم به طور کامل پس زده شدم

چون که ۵ و نیم صبح روز شنبه که باهام خداحافظی کرد

تا الان ازش خبری نشده. هوووف، خیلی حس مزخرفیه زندگی دوباره...

ما را در سایت زندگی دوباره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sanazstory بازدید : 42 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1402 ساعت: 17:55

اکثریت آدم ها میگن گذشته طرف برامون مهم نیست

چون گذشته گذشته و مهم آینده اس، خب منم فکر می کردم

جزو این دسته افراد باشم تا اینکه امشب اتفاقی پست

اینستاگرامش رو دیدم و فهمیدم گذشته ها هم گاهی نمی تونه

قابل رد شدن باشه. اینکه این آدم در گذشته عاشق یه نفر

دیگه بوده و نمی تونه اون حس رو به من داشته باشه قلبم

رو خنچ می زنه و هی میگم پس چرا اینجا ایستادم؟!

زندگی دوباره...
ما را در سایت زندگی دوباره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sanazstory بازدید : 45 تاريخ : شنبه 14 مرداد 1402 ساعت: 19:21

فکر میکردم رک گویی هایمون باعث بشه بهم نزدیک بشیمولی فقط تظاهر کردم که خوشحالم و از درون واقعا دارممتلاشی میشم. خیلی راحت همه چیز چندماه دیگه تمومهو من باید انتخاب کنم که توی این مدت میخوام با اینشخص با این شرایط بمونم یا نه!!!! قطعا که نه ولیاز طرف دیگه می دونم باید تحمل کنم و زیر فشار همهچیز خم بشم تا از اون طرف همه بگن اوووه این دخترچقدر کول و خفنه. همه دنبال یه دختر خوب میگردنولی حقیقتا هیچ کس لیاقت نداره باهاش خوب باشیدارم خفه میشم از پذیرش این شرایط ولی سکووووتپ.ن: از آدمیزاد بعید نیست که به یک نفر بگوید خداحافظ و تک تک وجودش میخواهم بمانم باشد زندگی دوباره...
ما را در سایت زندگی دوباره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sanazstory بازدید : 44 تاريخ : شنبه 14 مرداد 1402 ساعت: 19:21

منی که چند وقت پیش داشتم به خاطر رفتنش و نموندنشگریه می کردم، دیشب برای همیشه از زندگیم حذفش کردمچون ایشون معتقد بود توی رابطه چرا باید هرروز باهم دیگهصحبت کنیم!!! چرا باید ابراز علاقه کنیم !!!! و چراهایی کهفقط برای حفظ خودش به کار می برد. منی که یه رابطه اینشکلی رو از سر گذروندم می دونم کسی که این حرف رو بزنهیعنی واسه طرف مقابل هیچ ارزشی قائل نیست... من یه ضربهجسمی با بغض هام توی رابطه قبلی به خودم زدم که چند هفتهپیش وقتی دکتر بهم گفت برام دور از تصور بود و همین باعثشد یادم بیاد گاهی نباید کوتاه اومد و بلاک و حذف گزینه بهتریبرای حفظ سلامت روان و جسم هستش... اونم بره به جهنم زندگی دوباره...
ما را در سایت زندگی دوباره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sanazstory بازدید : 42 تاريخ : شنبه 14 مرداد 1402 ساعت: 19:21